گریه مــی کـــرد و سرش پایین بود

دخــترک آشــفـتـه و غــمگین بود

در نهادِ جمـله هـــایش سوز داشت

پشتِ هـــر تـکـــواژِ او نــفرین بود

او مــرا پـیوسته نفــرین کرد و من

هر چــه می گـفتم فقـط: آمین بود

او مــرا بــــاور نکــرد و پَـس زدم

مشــکـلِ روز و شـــبِ مـا، این بود

قــدرِ بــــودن بـا تو را نشناخــتم

بَـه چـقـدر آن لحظه ها شیرین بود

عشقِ مـــا را از گُــنـه تـرسی نبود

بوسـه هـای مــا، وَرای دیـــن بود

فکـر مـی کــردم تو سهمِ من شوی

این دلِ احمق، عجب خوش بین بود

کاش می شد لــحظه ی تدفین من

نامِ تـــو تــنــها مــرا تـلقین بود .

امیر حسین خوش حال